زهرا نازنازیزهرا نازنازی، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات زهرا نازنازی

قراره وبلاگی

سلام دوستان خوبم مدتیه به این فکرم که با  مامان و باباهای مهربون   یه قرار بزاریم و جایی رو مشخص کنیم همراه با بچه‌ها همدیگر رو در دنیای واقعی ببینیم و بیشتر باهام آشنا بشیم. (یه جور گردهمایی) حالا اگر شما هم با من موافقید و  نظر  یا  پیشنهادی  در این زمینه دارید در بخش نظرات همین پست خصوصی بفرمائید تا با هم هماهنگ کنیم.  در مورد  زمان  و  مکان  هم اگر نظری داشتید خصوصی بفرمائید.  نتیجه رو از طریق وبلاگ‌هاتون هماهنگ میکنم نظرات دوستان عزیزم   یک بازی برای دختر خانومها و مامان‌ها...
30 تير 1390

کسب رتبه دوم برترین وبلاگ‌ کودک + هشتمین سالگرد پدربزرگ

سلام به دوستان عزیز و مهربونی  که در مدت نزدیک به یکسال در دنیای مجازی باهاتون آشنا شدم و خدا رو شاکرم که این موقعیت رو برای من فراهم کرد.  به لطف شما عزیزان و با رایهایی که به  وبلاگ اصلی خاطرات زهرا نازنازی در پرشین بلاگ  دادید ما تونستیم در جشنواره بانوان وبلاگ نویس  رتبه دوم  رو بین وبلاگهای برتر کودک  کسب کنیم. داداشی    زحمت کشید و شما رو برای دریافت جوایز همراهی کردن برای دیدن تقدیرنامه  اینجا  کلیک کنید پنجشنبه ساعت 16:45 به سمت محل همایش پرشین   بلا گ از منزل حرکت کردیم. مکان و محتوای برنامه‌ها خوب بود. چ...
29 تير 1390

این روزها (90/4/15) + یک نیمروز گرم تابستانی بدور از تهران

دخترک قشنگ و شیرینم   این روزها تمام دلخوشی من شدی و لحظه‌ای نمیتونم ازت دور بشم. شدیدا به همدیگه وابسته شدیم. هر روز کارهای جدیدی یاد میگیری .  تمام دوستان و فامیل عاشقت شدند و از صمیم قلب دوستت دارند.   تمام مدتی که در آشپزخونه هستم توی دست و پای منی و یا با فشردن دگمه های ماشین لباسشویی و ظرفشویی بازی میکنی. یه پادری کوچولو توی آشپزخونه هست که خیلی دوست داری روی اون بشینی. در یخچال که باز میشه هر جای خونه باشی به سرعت بسمتش می دوی.    در  نه  گفتن مهارت خوبی پیدا کردی و هر چی ازت سوال میکنیم در جواب میگی  نه ! (البته گاهی معنی بله میده). کفش هات رو میاری و میخوای پا...
22 تير 1390

نازگل مامان 13 ماهه شد

به چه تشبیه کنم نام تو را  به بهار یا به آبی زلال دریا  ساده تر میگویم تو تمامیت احساس منی  خدای مهربون به خاطر تمام لحظه‌های خوشی که در این 13 ماه با حضور دختر قشنگ و دلبندم برامون آفریدی شکر میکنم و امیدوارم روزهای بسیار زیباتری در انتظارمون باشه.    **** به زودی با کلی عکس و خبرهای جدید میایم پیشتون**** نظرات دوستان گلم ...
12 تير 1390

یک روز با زهرا نازنازی هدیه‌ی قبولی در تیزهوشان

پنجشنبه و جمعه ای که گذشت بعد از قبولی دخترخاله‌ی  زهرا نازنازی  در تیزهوشان یک کامنت خصوصی از طرف  ایشون   برام اومد که قسمتی از اون این بود : ....  خاله جون به مامانم گفتم به جای هدیه دادن النگو  بابت قبول شدنم خاله اینا رو راضی کن بیان و اومدن شما بشه کادوی من ، خاله به خاطر من بیاین دیگه .....   و این شد که ما تصمیم گرفتیم بدون اطلاع قبلی و سرزده راهی سمنان بشیم تا هر چه زودتر هدیه‌ی  فاطمه جون  رو بهش برسونیم و تنها کسی که باهاش هماهنگ کردیم  عمو محمد  همسر دخترخاله بزرگه‌ی زهرا نازنازی بود و ایشون هم پیشنهاد داد بریم خونشون و شام رو اونجا باشی...
8 تير 1390

این روزها 90/4/1 + آفرین نوشت + تشکر نوشت

به نام خدا اندر احوالات زهرا نازنازیه 1 سال و 20 روزه امروز اولین روز از فصل زیبا و گرم تابستونه و این دومین تابستونی هست که زهرا نازنازی آغاز میکنه این روزها همش یاد پارسال همین موقع‌ها میافتم. روزها و شبهای خیلی سختی بود . دخترک من شب‌ها به شدت گریه می‌کرد و نمی‌خوابید . چند شب اول بابایی باهامون همکاری کرد ولی چون ایشون باید صبح میرفت سره کار شیفت شبانه نگهداری از زهرا نازنازی با من و علی جون بود . خدا رو شکر که تعطیلات تابستونی علی شروع شده بود و کمک خیلی بزرگی برای من بود ... و حالا در 1سال و 20 روزگی هنوز هم شبها به سختی میخوابی و معمولا تا 3 و 4 صبح بیدار...
1 تير 1390
1